فرهنگ امروز/زهرا رستگار: پژوهش يكي از ریشهایترین نيازها براي دستیابی به پيشرفت و توسعة همه جانبة يك كشور است. همچنین قدرت و استقلال هر كشوري بر اساس پژوهش و توليد علم است. اگر پژوهشي انجام نگیرد، دانش بشري رشد نخواهد کرد. از اين رو يكي از عوامل اساسي پيشرفت در كشورهاي توسعه يافته، توجه خاص آنان به امر پژوهش است. پيشرفت و توسعه، ارتباط مستقيمي با تحقيقات علمي دارد و رشد و توسعة كشورهاي پيشرفته در نتيجة سرمايهگذاري در بخش پژوهش است. حجم وسيع پژوهشهاي علمي در كشورهاي توسعهيافته صنعتي گوياي اين واقعيت است. در ایران به امر پژوهش دیدگاه صحیحی وجود ندارد و در چنین وضعیتی تولید علمی وجود نخواهد داشت و امر پژوهش صرفا یک ویترینی برای نمایش انجام وظیفه مسئولین در سطح کشوری است تا آنکه در راستای تولید علمی و پیشرفت در سطح جهان باشد. گفتوگویی زیر بخش دوم مصاحبه فرهنگ امروز با دکتر قانعی راد، به مناسبت روز پژوهش است، که در ادامه میآید.
در غرب رشتههای دانشگاهی مرتبط با نیازهای جامعه شکل میگیرند؛ آیا در ایران نیز چنین وضعیتی وجود دارد که رشتههای دانشگاهی اساسا بر اساس نیازهای جامعه شکل بگیرند یا صرفا امری آئینی است که اشاره کردید؟
بله؛ اسما بر اساس نیازهای جامعه رشتههای دانشگاهی شکل پیدا میکنند. به طور مثال جامعهشناسی. فرض کنید مهندسی شیمی نیز در جامعه شکل پیدا کرده است. چرا که مورد نیاز جامعه است. اگر شما با مسئولین دانشگاه نیز صحبت کنید، بگویید آموزش عالی به چه دلیل این رشتهها را راهاندازی کرده است؛ میگویند جامعه به جامعهشناس و مهندس شیمی و ...نیاز دارد. اما سوال من این است که آیا در جامعه تقاضای واقعی برای مهندسی شیمی یا جامعهشناسی وجود دارد یا خیر؟ آیا برنامهریزی برای توسعه آموزش عالی مبتنی بر نیازهای واقعی، تقاضای واقعی جامعه وجود دارد؟ البته نیاز بسیار مبهم است. برای آنکه شما بگویید جامعه، به جامعهشناس نیاز دارد. کجا تقاضای واقعی برای جامعهشناس وجود دارد؟ در حال حاضر من ۲۰۰ فرد فارغالتحصیل جامعهشناس بیکار دارم. در کجا این تقاضا وجود دارد تا من به شما معرفی کنم؟ مزید بر این قضیه نیز میشود که در حوزههای علومانسانی پژوهشهایی که انجام میشود؛ به افرادی واگذار میشود که یا در حوزه علومانسانی نیستند یا به دلیل داشتن نگرش عقیدتی ما به آنان اعتماد میکنیم و کار را به دستشان میسپاریم تا پژوهش را انجام دهند و آنان نیز به دلیل غلبه نگرش عقیدتی دارای نگرش علمی نیستند. بنابراین کاری بیمحتوا در این بین صورت میگیرد.
در عمل بسیاری از رشتههایی که راهاندازی شده است، استدلال این است که نیازی وجود دارد، اما باید جای مفهوم مبهم و کلی نیاز را با مفهوم روشنتر تقاضاها و کششهای واقعی در عرصه اشتغال عوض کنیم. از آن چیزی که وجود دارد نیز میتوانیم عملیاتیتر به قضیه بپردازیم. فرضا به جای تربیت تعداد زیاد دکترای جامعهشناسی، بد نیست که تعدادی دکترای برنامهریزی اجتماعی تربیت کنید. برنامهریزی اجتماعی مقداری عملیاتیتر است. اما به شرط آنکه تقاضا برای برنامهریزی اجتماعی توسط دکترای این رشته وجود داشته باشد. فرضا در آموزش عالی ایران، میبینید که برنامهریزی را افرادی انجام میدهند که برای رشتههای فنی هستند. رسالت اصلی مهندسین، بخش صنعت است و در تولید، طراحی، توسعه محصولات و کالاهای صنعتی و تکنولوژی باید حضور داشته باشد. در همان زمینه درسی خود باید مدیریت کنند. اما میبینید که مهندس در زمینه درسی خود کاری ندارد و چرا که قرار نیست که توسعه و ساخت و طراحی محصول صورت بگیرد. سپس به عرصههای مدیریت میآیند. همچنین موجب سرریزشدن مهندسین بر عرصههای مدیریت در کشور میشود. در کنار این قضیه فارغالتحصیلان بیکار رشتههای مدیریت، بیکار بودن فارغالتحصیلان جامعهشناسی همچنین پرداختن افراد غیر جامعهشناس به علوم اجتماعی وجود دارد. این عوامل نشان میدهد ما طراحی درستی نداشتهایم.
آیا آموزش عالی ما با نیازهای جامعه متناسب(فیت) شده است؟ مانند این است که شما میخواهید لباسی را خریداری کنید، پرو و اندازهگیری برای ساخت و دوخت انجام میدهید. موقعی هم وجود دارد که کت گشادی میپوشید. در هر دو حالت نیاز ما برطرف شده است. هم متناسب بودن آن مهم است. نظام دانشگاهی و آموزش عالی ایران؛ با نظام اجتماعی سیاسی اقتصادی متناسب(فیت) نیست. با یکدیگر برازش ندارند. اگر باهم برازش ندارند، نباید فوری نظام آموزش عالی را نقد کنیم. بخشی از آن برای طراحی اشتباه نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی است. کسانی یا گروهی بین این دو برازش یا سازگاری (compatibility) برقرار نکردند. سازگارپذیری نهادها را برقرار نکردیم. این دو نهاد به تعبیر بنده، با هم یکدیگر ناهمزمان هستند. هر کدام در زمانی سیر میکنند. نبضهای آنها با یکدیگر نمیزند. دو بدنهای هستند که به صورت ناهماهنگ اندامشان کار میکند. این دو (دانشگاه و جامعه) در عین استقلال نسبی که از یکدیگر دارند، اما یک نوع تعامل، تقارن و توازنی باید بین آنها وجود داشته باشد؛ که در ایران توازی و تقارن بین دانشگاه و جامعه وجود ندارد. برای ایجاد و طراحی چنین نظام متوازنی؛ نیاز به تفکر علمی، گسترده، بینش وسیع و در عین حال فاصله گرفتن با نگاههای ایدئولوژیک شدید وجود دارد. یعنی برخی موارد که یکی از محورهای بحث دینی کردن علم است، این نگاه چه هدفی دارد؟ هدف آن این نیست که علم را با جامعه توازن ببخشد، بلکه میخواهد محتوای عقیدتی خود را به علم منتقل کند. مسئله او این نیست که دانشگاه و جامعه متوازن شوند. مسئله این است که دانشگاهیها آنطوری فکر کنند که از نظر دینی باید فکر کرد. تغییر مسئله شما را به فضای دیگری میبرد. پیامد آن نوعی دانشگاه آشفته میشود. دانشگاههای کشور دانشگاهی آشفته است. مشخص نیست که چه چیزی است. گروههای مختلفی که در این بین سعی میکنند پروژه خود را پیش ببرند، متوجه میشوید که دانشگاه واقعی با پروژه اینها منطبق نیست. یعنی نه با پروژه علم دینی منطبق است، نه با پروژه توسعه علمی منطبق است، نه با پروژه توسعه ملی منطبق است. به نوعی سردرگم و یک نوع دانشگاه آنومیک است. دانشگاهی که دچار ناهنجاری و بیسازمانی شده است.
برای عبور از این مرحله نیاز به نوعی برنامهریزی داریم و پیش از آن باید تلاش شود به نوعی اجماع بر سر یک سری اصول کلی، مانند جایگاه دانشگاه و نوع ارتباط آن با جامعه، انتظاراتی که میتوانیم از دانشگاه داشته باشیم؛ بتوانیم بر سر آن توافق کنیم. یا حداقل نظریه پردازیهایی در این زمینه صورت بگیرد. از آموزش عالی و علم چه انتظاری داریم؟ برخیها میگویند انتظار داریم انسان را به خدا برساند، برخیها میگویند انتظار داریم توسعه ملی ایجاد کند، برخی میگویند ثروت ملی، قدرت ملی، سلامت اجتماعی و کیفیت زندگی ایجاد کند، برخی میگویند هدف دانشگاه تعالی بخشی و انسانسازی است. در نهایت هنوز معلوم نشده است که هدف دانشگاه چیست؟ یعنی فاقد یک الگوی جا افتاده و مورد توافق نسبی دانشگاهیان از پدیده جامعه هستیم. به این معنا که به مدلی که هم مورد توافق نسبی دانشگاه و نیز مورد توافق نسبی جامعه و مسئولین باشد؛ نیاز داریم. مسئولین و جامعه و دانشگاهیان باید در یک روزی به توافق برسند. دانشگاه یعنی چه؟ ظاهرا در تعریف و نقش و کاربرد و کارکردهای دانشگاه به توافقی نرسیدهایم. الگویهای متنوع و موفق جهانی از دانشگاه را باید بررسی کنیم، البته این الگوهای موفق همه یک موضوع نبودهاند، الگوهای متنوعی از مفهوم دانشگاه داریم. گفتمان دانشگاه نیز در دنیای معاصر متکثر است و گفتمانی است که بر ابعادی تجاری دانشگاه تأکید میکند و ابعادی است که بر گفتمان انتقادی و اندیشهسازی دانشگاه تأکید میکند. گفتمانی نیز بر نقش دانشگاه بر تربیت نیروی انسانی، افزایش سرمایه نیروی انسانی، نقش دانشگاه بر ساختن شهروند، گسترش جامعه مدنی تأکید دارد. این گفتمانهای متعدد و موفق را بررسی کنیم و بدانیم شرایطی که آنها موفق شدند؛ چه بوده است. ما در چه موارد و شرایطی ضعف داریم که نمیتوانیم موفق شویم.
به نظر شما سیاستگذاریهای فرهنگی و علمی تا چه اندازه با پتانسیل نهادهای دانشگاهی، و از سوی دیگر نیازهای جامعه مرتبط است؟
بحثی که مطرح کردید بسیار وسیع است، چرا که هم فرهنگ و علم است و هم دانشگاه و جامعه است. دغدغه برخی از نهادهای سیاستگذار پیشرفت علم نیست؛ در هر مکانی که نزدیک دانشگاه میشوند از باب دغدغههای خود وارد میشوند. در هر جایی که به دانشگاه پرداختهاند؛ با توجه به دغدغههای خود به آن پرداختهاند. لذا برخی از این نهادها، در وضعیت آشفته دانشگاه تأثیرگذار بودهاند. چرا که دغدغههایی را وارد کرده است که به نظر من این دغدغهها مربوط به فرهنگ عمومی است و در بخش فرهنگ عمومی باید به آن پرداخت. دانشگاه را بیشتر باید در عرصه علمی دید. هدف از سیاستگذاری فرهنگی برای دانشگاه باید ارتقاء فرهنگ علمی دانشگاه باشد. گسترش فرهنگ کیفیت در فرآیندهای آموزشی و پژوهشی باشد. اما مفهومی که از فرهنگ در برخی از این نهادها وجود دارد، مفهومی از فرهنگ عمومی است، که مربوط به کل فرآیندهای اجتماعی است.
به طور مثال نهاد مدرسه را بازسازی و برنامهریزی کنید. به خانواده، فضای رسانهها، فضای کلی کشور، تا افراد دارای باور و ایمان ایجاد شوند. اما هنگامی که شما دانشگاه میروید و سیاستگذاری میکنید. در گزینش دانشجو و استاد در ارتقای اساتید، معیارهای عقیدتی و سیاسی میگذارید؛ این موجب آشفتگی دانشگاه میشود. دانشگاه باید تا حد زیادی خود سامان باشد، باید به مفهوم استقلال دانشگاه اهمیت دهیم و به دانشگاهیها اعتماد و باور داشته باشیم. مهمترین باوری که باید ایجاد شود، باوری است که باید در خود آن افراد ایجاد شود، مانند اینکه بگوید پس میتوان به دانشگاه اعتماد کرد. اساتید خودشان چارچوبهای رفتاری خود را تدوین کرده و عمل میکنند. وزارت علوم به عنوان نایب جامعه، به عنوان متکفل بخش دانشگاه؛ باید دغدغه این امر را داشته باشد که چگونه ما باید به یک آموزش و پژوهش با کیفیت برسیم. اما در این چند سال اخیر دائم معیار و ضوابط غیر علمی را وارد دانشگاه کردیم، از آن طرف نیز دائم شاهد افت آموزشی و پژوهشی هستیم، اما به این افت آموزشی و پژوهشی توجه نمیکنیم. اما به رشد تعداد مقالات توجه میکنیم که برمبنای آن، خود را توسعه یافته از نظر علمی معرفی میکنیم.
اما بحث این است که دانشگاه فارغالتحصیلان با کیفیتی را به دانشگاه عرضه میکند؟ آیا پژوهشهای دانشگاه دارای کیفیت لازم هستند یا خیر؟ البته تأکید میکنم، از آن طرف نیز نیاز به تقاضا و کشش از طرف جامعه نیز است. یعنی پژوهش کیفی زمانی صورت میگیرد که تقاضا وجود داشته باشد. در حال حاضر کسی به دنبال کیفیت پژوهش نیست. چون قرار نیست که آن پژوهش را به کار ببندد. چون فقط قرار است یک گزارش عملکردی داده شود، که فرضا ما x تومان هم به بخش پژوهش دادیم. کسی هم نمیپرسد، شما در کجا این اعتبارها را به بخش پژوهش اختصاص دادید.
در بین صحبتهای خود به تقاضا در مقابل نیاز اشاره کردید؛ حال با توجه به تقاضا یا نیاز در کشور به چه نوع پژوهشهای احتیاج داریم تا توسعه و پیشرفت در کشور صورت گیرد؟
پژوهشهایی در رابطه با تحقیق درباره فرآیندهای مدیریت دانش و فرآیندهای نوآوری تا بازار انجام گیرد. بدانیم شکافها و گسستها کجاست. چرا ایده تولید نمیشود یا کم تولید میشود؟ چرا هنگامی که این ایدهها تولید میشوند نمیتوانند وارد بازار شوند. (البته منظور من مفهوم وسیع بازار به معنای بازار اقتصادی، فرهنگی سیاسی است نه تنها بازار به معنای اقتصادی آن). چرا هنگامی که ایده تولید میکنیم بلافاصله با یک فرآیند مشخصی به کار بسته نمیشود؟ گپها کجا هستند؟ این موارد شناخته شود و سپس یک عزم ملی و برنامهای به وجود آید، که جامعه بر مبنای کاربست دانش پیش رود، در جایی باید مسئولین ما به آن برسند. اینکه چه پژوهشهایی انجام شود. دهها پژوهش هم انجام شود، زمانی که آن عزم وجود ندارد، نمیتوان این شکافها را در این زنجیره ترمیم کرد. ما بایک زنجیره گسسته و چند پاره دانش در کشور مواجه هستیم. باید این موارد را با هم متصل کنیم تا یک جریانی، یا جریان اطلاعات و دانش در جامعه جاری شود و جامعه را سیراب کند و از آن طرف برآیندش به دانش بازگردد، تا بتواند دریافتها را از نیازها و مسائل جامعه از کاربردهای پیشین باز گیرد و دوباره پژوهشهای جدید را انجام دهد.
البته از فعالیتهای دیگری که باید انجام شود، نظریهپردازی است. باید در این حوزه بدانیم مشکلات کجاست؟ و راهحلها چیست. بسیاری از بحثهایی که مطرح میکنیم، بیان یک سری علائم متفرق از وضعیتی نامناسب است. بدون آنکه مفهومپردازی صحیحی از وضعیت خود داشته باشیم. البته این امر مستلزم تحقیقات بنیادی است. بسیاری از افراد هستند که در منزل خود پژوهش میکنند و شاید تا چند سال دیگر از این افراد کتابی به بازار بیاید و آن کتاب برای فهم بهتر مسائل کمک کند. شاید در فرآیند حرکت خود سرمان به سنگ خورد تا بدانیم باید دانش را در جامعه به کار ببنیدم. تجربه اجتماعی به دست بیاوریم. این پژوهشها ما را به این باور برساند که ادعاهای زائدی که داریم کنار بگذاریم و به متن و کار کردن بپردازیم. هنگامی که به کارکردن پرداختیم بدانیم که به دانایی نیاز داریم، تا فعالیتهای مان را به نتایج مثبت برسانیم. گذشت زمان و تجربه اندوزی شاید بخشی از مسائل ما را در عرصه پژوهش حل کند. تفکرات و اندیشههایی که ممکن است صورت گیرد، یا در جامعه در جریان است و متفکران به آن میاندیشند؛ اینها اندیشه اجتماعی را در آینده تغییر میدهد، طوریکه متوجه شوند علومانسانی نیز مهم است. نمیخواهم بگویم که علومانسانی افضل علوم است اما از قضا در توسعه علم پیشگام است. چراکه طراحی فرآیند توسعه علمی بحثی است که مرتبط با علوم انسانی، اجتماعی و جامعهشناسی است. مدیریت و برنامهریزی آموزش عالی یک رشته دانشگاهی است، سیاستگذاری علم و فناوری رشتهای در علومانسانی است.
بنابراین اگر بخواهیم رشته مهندسی نیز توسعه پیدا کند باز هم باید به علوم انسانی بپردازیم. چرا که علومانسانیها میتوانند نقش موثری بگذارند. اگر بخواهیم دانش پزشکی موثر در کشور داشته باشیم، به جای آنکه آمار بیشتری دهیم که فرضا چندین تخت داریم و ان تومان عمل جراحی انجام شد و ما ان تومان بودجه اختصاص دادیم؛ بگوییم که نسبت به سال گذشته ۴ بیمارستان را تعطیل کردیم. وزیر نگوید من ۴ بیمارستان جدید راهاندازی کردم. یا بگویند خوشبختانه در یک سال گذشته ۱۰ بیمارستان را تعطیل کردم. قوه قضائیه میگوید من ۵ تا شعبه جدید افتتاح کردم و ۲۰۰ قاضی جدید استخدام کردم، میزان حقوق من به کارکنانم بیشتر شده است. انتظار دارند برای آنان هورا هم بکشیم. خیر اگر پژوهش در جامعه انجام شود؛ بسیاری از مواردی که افتتاح میشود، تعطیل میشود. گاهی این قضایا احمقانه نیز میشود. فرضا سال گذشته ان تن مواد مخدر کشف و ضبط کردیم، اما امسال ۳۰ درصد افزایش پیدا کرده است. بسیار بیشتر از پارسال کار کردیم. شما باید بگویید که امسال نسبت به سال گذشته ۳۰ درصد کاهش پیدا کردیم. در مواردی که گزارش عملکرد میدهند، متوجه نیستند که باید بگویند متاسفانه با عرض شرمندگی از شما ملت گرامی باید عرض کنم که یک زندان دیگر نیز ساختیم درحالیکه ما باید زندانها را تعطیل کنیم. دو سال دیگر به من فرصت بدهید تا من به نقطه مورد نظر شما برسم. یک نوع دیگری عملکردها گفته میشود. اگر در این کشور علومانسانی واحدی شکل بگیرد، باید در بسیاری از موارد نشان دهد که مهندسی و پزشکی که علومانسانی نیستند؛ میتوانند با کمک گرفتن از علومانسانی مشکل خود را برطرف کنند. شما نمیتوانید دانش مهندسی پیشرفته داشته باشید، بدون آنکه جامعهشناسهای کشور، بدون آنکه محققین آموزش عالی کشور به شما کمک کنند. اگر دانشگاه مهندسی یا آموزش مهندسی ضعیف است؛ مهندسین بنشینند با یکدیگر مشکل را حل کنند.
چرا این وضعیت ایجاد شده است؟ معتقدم مقداری این مسئله ساختاری است و باید بیش از این در موردش نظریهپردازی، کار و فکر کرد. در شرایطی قرار گرفتیم که هنوز به چیزی به نام علم باور و نیاز پیدا نکردیم. بخشی از نیاز نیز ممکن است از طریق عبرتی برای ما به دست آید. مثلا ژاپن و آلمان سرشان به سنگ خورد؛ از آنجا پیشرفتشان شروع شد. پس از جنگ تحمیلی ما بازگشتی به علم و دانشگاه داشتیم و موقعیتی ایجاد شد و به این نتیجه رسیدیم که باید کار انجام دهیم. سپس به دنبال گسترش صنایع نظامی رفتیم، چون سر ما نیز در جنگ تحمیلی به سنگ خورد و نتیجه و پیامد آن توسعه صنایع نظامی بود. طوری شد که موشک سمبل توسعه فناوری در کشور شد. طور دیگری باید متوجه این مسئله شویم که در اینجا علومانسانی نقش بیشتری پیدا کند نه موشک. ای کاش توسعه فنی به مفهوم وسیع و همهجانبه شکل پیدا میکرد، نه توسعه ناموزون فنی در بخش نظامی. مثلا در بخش تعمیر هواپیما مشکل داریم. مثلا در تحریمها گفتند امکان تعمیر بخشی از شرکتهای هواپیمایی را میدهیم. چطور در زمینه تعمیر هواپیما نتوانستید به جایی برسید شما که ادعا میکنید در منطقه اول هستید.
هنوز متوجه نشدیم که چه مقدار عقب هستیم. یا باید در حالت بدوی خود زندگی کنیم، یا باید به الزامات علم توجه کنیم و بازی را جدی بگیریم. یعنی بازی توسعه علم و فناوری و توسعه آموزشی را جدی بگیریم. این بازی جدی قواعد متعددی دارد. یکی از قواعد جانبی و فرعی آن رشد تعداد مقالات است. عناصری دارد. یکی از عناصر آن این است که باید متفکر و اندیشمند و محقق و پژوهشگر تربیت کنند. سپس از متن آن مقاله استخراج کنیم. اما انگار اینجا فقط میخواهیم مقاله بیرون بیاید. کاری به این نداریم که آیا محقق و پژوهشگر تربیت شد یا خیر. تربیت پژوهشگر تنها به معنای آموزش روش تحقیق گرفتند، نه تربیت پژوهشگر.
در بزرگداشت دکتر معتمد نژاد یکی از اساتید آنجا گفت که قبلا ۴۰۰ دانشجو داشتیم. در مورد امکاناتی که دانشگاه برای آموزش رشته روزنامهنگاری داشت؛ صحبت کرد مانند کارگاه صفحه بندی، آتلیه زبان، کارگاه عکس و فیلم و ... داشتند و همه برای آموزش روزنامهنگاری لازم بود. در این کارگاهها و آتلیهها عملا با دانشجویان کار میکردند. آنان از فضای آموزشی مناسبی برخوردار بودند. فعالیتهای علمی خوبی صورت میگرفت. اما در حال حاضر حدودا ۳۰۰۰ دانشجو در همین فضای آموزشی داریم. این باعث شده است که نتوانیم به دانشجو مهارتهای لازم برای روزنامهنگاری را آموزش دهیم. یعنی نمیتوانیم دانشجو پرورش دهیم، در واقع در حال آموزش کسانی هستیم که کتاب میخوانند، جزوه میخوانند، مواردی را حفظ میکنند، امتحان میدهند و بالا میروند؛ سپس چیزهایی را که حفظ کردند، نیز از یادشان میرود. چه نظام آموزش عالی دارید؟ از این نظام آموزش عالی چه انتظاری دارید؟ وقتی در دانشگاه آزاد، در یکی از شهرستانهای دور افتاده ایران ۱۵۰ دانشجوی دکترای جامعهشناسی میگیرید؛ در حالیکه چند تا استاد ندارید. دانشگاهی که دو استاد واجد شرایط کیفی ندارد و بعد تعداد ۱۵۰ دانشجوی دکترا پرورش میدهد. شما فکر می کنید برون داد آن چیست؟ ممکن است چند نفر از این دانشجویان پر تلاش باشند و درس بخوانند، اما باقی دیر یا زود فارغالتحصیل میشوند و بعد انتظارشان بالا میرود. دانشجوی دکترا گرفتن، مگر شرایط ندارد؟ مگر میشود فردا بگوییم که ۱۵۰ هنرپیشه نقش اول استخدام میکنیم؟ این موارد باید در یک فرآیندی انتخاب شوند. عرض کردم این مطلب را که اقتصاد دانش باید ایجاد شود و نهاد دانشگاه نیز بچرخد اما اقتصاد در دانش تأثیر بگذارد؛ اما آن تأثیر را ندارد.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۲-۱۰-۰۲ ۱۵:۵۴انوشیروانی 0 4